معامله قرن چیست؛ اشغال کل فلسطین؟!
بهطور کلی طرح معامله قرن ترامپ یک محور کلیدی و یک هدف غایی را دنبال میکند و آن هم پیاده کردن بخش اصلی پروژه صهیونیزم در فلسطین یعنی اشغال کل فلسطین تاریخی است.
ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا از سال 2017 با تغییرات جدی در فضای سیاسی شرق و غرب آسیا همراه شد. این تغییرات از یک سو بهدلیل تحولاتی بود که در غرب و شرق آسیا شدت گرفته بود و از سوی دیگر به شخصیت ترامپ و تغییر سیاستهای دولت جدید آمریکا برمیگشت، بههرجهت تصمیم گیریها، طرحها و اقدامات ترامپ موجی از غافلگیری و مسائل غیرقابل پیشبینی را بهوجود آورد که بر شدت تحولات دامن میزد.
یکی از مهمترین طرحها و تصمیمات دولت ترامپ و شاید هم مهمترین آنها طرحی بود که با عنوان «معامله قرن» (در انگلیسی «Deal Century» و در عربی «صفقة القرن») بود که 6 ماه پس از ریاست جمهوری ترامپ، در رسانهها بر سر قلمها افتاد. «معامله قرن»، طرح دولت ترامپ برای حل مسئله فلسطین است که از سوی دولت او از زمان سفر ترامپ به ریاض و فلسطین اشغالی در سال 2017 توسط داماد یهودی او «جراد کوشنر» مطرح شد.
نگاهی به تاریخچه طرحهای آمریکایی برای فلسطین
دولتهای آمریکا از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی همواره این رژیم را بهعنوان همپیمان و شریک استراتژیک خود مطرح کردهاند. همه این دولتها با رژیم صهیونیستی همراهی و همکاری تنگاتنگ داشتهاند، اما از زمان بوش پدر در آغاز دهه 90 قرن 20 میلادی دولت آمریکا، طرح ویژهای را برای فلسطین ارائه کرد. بوش پدر اواخر سال 1990 در کنگره آمریکا از طرحی با نام «روند صلح خاورمیانه» (Middle East Peace Process) رونمایی کرد. این طرح آغاز مسیر جدیدی از حمایت آمریکا از صهیونیستها بود.محور اصلی «روند صلح خاورمیانه» چه بود؟
در طرحی که دولت بوش پدر ارائه کرد محور اصلی طرح با عنوان «دو دولت» (Two States) بود. براساس این اصل باید دو کشور فلسطینی و یهودی در فلسطین تاریخی تشکیل شود. این دو کشور بدین طریق بهوجود خواهند آمد که فلسطینیان سلاح را کنار گذاشته، رژیم صهیونیستی را بهرسمیت میشناسند و پس از آن از طریق مذاکره دو دولت، یکی فلسطینی و دیگری یهودی، در فلسطین ایجاد خواهد شد.براساس این طرح کنفرانس مادرید 1991 و توافقنامه اسلو 1993 رقم خورد و سازمان آزادیبخش فلسطین را پای میز مذاکره نشاند. از آن سال تا کنون 26 سال این مذاکرات ادامه داشته است و نتیجه و خروجی آن چیزی جز مذاکره برای مذاکره نبوده است و عملاً سازمان آزادیبخش فلسطین چیزی از مذاکرات بهدست نیاورده است.
دولتهای آمریکا از زمان بوش پدر تا سال 2016 که چهار رئیس جمهور (بوش پدر، بیل کلینتون، بوش پسر و باراک اوباما) را به خود دیده بودند همین روند را با محوریت «دو دولت» دنبال کردند.
تغییر رویکرد طرح آمریکا در دوره «ترامپ»
دوره ترامپ همانگونه که در تمامی بخشهای منطقهای، اقتصادی، سیاسی، روابط بینالملل و نظامی شاهد تغییر روش و رویکرد بود، فلسطین را نیز شامل شد و تغییری بنیادین در رویکرد طرح دولت آمریکا برای فلسطین بهوجود آورد. در طرحی که دولت «ترامپ» با عنوان «معامله قرن» ارائه کرد مبنای حل مسئله فلسطین طرح «دو دولت» نیست بلکه تشکیل «وطن قومی یهود» در فلسطین مطرح است.خود ترامپ از همان زمان انتخاب بهعنوان رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد با طرحهای قبلی مخالف است و حرفهای جدیدی دارد. صهیونیستها نیز از همان زمان اعلام کردند فلسطینیها باید تشکیل دولت فلسطینی را فراموش کنند.
معانی تشکیل «وطن قومی یهود»
اشغال کل فلسطین تاریخی
معنای این محور اصلی معامله قرن، یعنی تشکیل «وطن قومی یهود»، اشغال کامل فلسطین توسط صهیونیستها است. این اصطلاح نام همان کتابی است که هرتزل در قرن 19 نوشت: «دولت یهود». اشغال کامل فلسطین و تشکیل «وطن قومی یهود» بخش اصلی پروژه صهیونیزم در منطقه است، طرحی که از سال 1948 تاکنون با وجود تأسیس رژیم صهیونیستی امکان اجرایی کردن آن فراهم نشده بود، حال در دوره ترامپ، این شخصیت غیرعادی، فضایی را برای صهیونیستها فراهم کرده که آنها را به اجرای این پروژه استعماری برده است.در این راستا صهیونیستها در حال بررسی طرح الحاق کرانه باختری به سرزمینهای سال 1948 هستند. در مرحله اول این طرح قرار است شهرکهای صهیونیستنشین کرانه باختری الحاق شوند و بهمرور تمام کرانه باختری به سرزمینهای 1948 ملحق خواهند شد. در حال حاضر قرار است در گام نخست قوانین سرزمینهای 1948 در شهرکهای صهیونیستنشین اجرایی شوند. این شهرکها پیش از این دارای قوانین مستقل بودند که در شورای شهرکهای کرانه باختری تصویب میشدند.
اشغال قدس
انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس یکی از گامهای اشغال کامل فلسطین است که سال 2018 اجرایی شد. معنای این اقدام دیپلماتیک آمریکا، بهرسمیت شناختن قدس بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی و «وطن قومی یهود» است. اقدام ترامپ مبنی بر حضور کنار دیوار براق ــ توسط یهودیان دیوار ندبه نامیده میشود در سال 2017 با همین هدف صورت گرفت.اخراج فلسطینیان و نادیدهگرفتن حق بازگشت
معنای دیگر تشکیل «وطن قومی یهود» اخراج فلسطینیان از فلسطین است. با تشکیل «وطن قوم یهود» براساس دیدگاه صهیونیستها فقط یهودیان میتوانند در فلسطین اشغالی حضور داشته باشند، لذا دیگر جایی برای فلسطینیان وجود ندارد، در این راستا صهیونیستها سال گذشته قانون قومیت را در پارلمان خود (کِنِسِت) تصویب کردند که براساس این قانون، فلسطین بهعنوان وطن قومی یهودیان معرفی میشود.تفاوت مهمی که دوره ترامپ با قبل از آن پیدا کرده این است که در دورههای قبل طرح «روند صلح خاورمیانه» طرحی ظاهراً آمریکایی بود که برای حل مسئله فلسطین ارائه شده بود. هرچند آن طرح بدون تأیید صهیونیستها بهتصویب نرسیده است اما ظاهری آمریکایی داشت. اما در دوره ترامپ طرح کامل صهیونیستی است که تنها از زبان ترامپ و دولت او بیان میشود، در حقیقت ترامپ بلندگوی صهیونیستها است که خواستههای آنها را دیکته میکند.
بهطور کلی طرح معامله قرن ترامپ یک محور کلیدی و یک هدف غایی را دنبال میکند و آن هم پیاده کردن بخش اصلی پروژه صهیونیزم در فلسطین یعنی اشغال کل فلسطین تاریخی است، در این راستا صهیونیستها اقدام به اشغال قدس و انتقال سفارتهای خارجی به آنجا کردهاند، قانون قومیت را در پارلمان (کِنِسِت) خود تصویب کردند و قصد دارند بهزودی کرانه باختری را به سرزمینهای 1948 الحاق کنند.
اخراج فلسطینیها از فلسطین
مهمترین معضل صهیونیستها در اجرای «وطن قوم یهود» با «معامله قرن» جمعیت فلسطینیها است آنها با واسطهگری آمریکا و ایادیشان در منطقه اقدام به اجرای پروژههای با ظاهر اقتصادی کردهاند تا جمعیت فلسطینی را به واسطه آن طرحها به مناطق دیگری منتقل کنند.به گزارش تسنیم، معامله قرن که به ظاهر طرح دولت ترامپ برای حل مسئله فلسطین است می خواهد «وطن قومی یهود» را در کل فلسطین تاریخی به وجود آورد. طرحی که از اولین کنفرانس جنبش صهیونیزم در سال 1897 تاکنون روی کاغذ باقی مانده است. از سوی دیگر طرح «وطن قومی یهود» بخشی از یک پروژه بزرگتر به نام «نیل تا فرات» است. پروژه صهیونیزم برای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا ایجاد «وطن قومی یهود» در سرزمینی به وسعت نیل تا فرات است. فاز اول و اصلی این پروژه ایجاد وطن قومی یهود در کل فلسطین تاریخی است که صهیونیست ها با اجرایی کردن طرح «معامله قرن» به دست آمریکاییها می خواهند آن را انجام دهند.
یکی از لوازم اجرایی شدن این طرح- همانگونه که در نام آن یعنی «وطن قومی یهود» نیز نهفته است- عدم حضور فلسطینیها در این جغرافیا است. مقصود از «وطن قومی یهود» سرزمینی است که در آن فقط یهودیان حضور داشته باشند. لذا حضور هیچ غیر یهودی را در این جغرافیا نخواهند پذیرفت. در حال حاضر حدود 3 میلیون فلسطینی در کرانه باختری، حدود 2 میلیون نفر در نوار غزه و حدود 2 میلیون نفر نیز در سرزمین های 1948 حضور دارند. علاوه بر این حدود 7 میلیون فلسطینی نیز در خارج از فلسطین سکونت دارند. حال سؤال این است که وضعیت این تعداد فلسطینی چه خواهد شد؟
طرح های انتقال جمعیت از فلسطین
همانگونه که در بالا اشاره شد جمعیت فلسطینی در 4 بخش جمعیتی قرار دارد. کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، سرزمین های 1948 و خارج فلسطین، این 4 نقطه جمعیتی است، که صهیونیستها برای هر کدام از این بخش طرحهایی را به منظور تخلیه جمعیت فلسطینیها در دستور کار دارند. مجموعه طرحهایی که در این راستا برنامهریزی شده همگی طرحهای مکملی هستند که باید در منطقه اجرا شوند تا در دراز مدت جمعیت فلسطینی را در خود جای دهد و فلسطین را از فلسطینیها خالی کند.انتقال جمعیت از کرانه باختری و سرزمین های 1948
طرح «وطن بدیل» شارون
براساس طرح«وطن بدیل» که شارون در اوایل قرن 21 میلادی ارائه کرد جمعیت فلسطینی کرانه باختری رود اردن باید به اردن فرستاده شوند. در حال حاضر بیش از 60 درصد جمعیت اردن را آوارگان فلسطینی تشکیل میدهند. این جمعیت از همان سال 1948 تاکنون در اردن جای گرفتهاند. بخشی از این جمعیت، از کشورهای دیگر و در پی آوارگیهای مداوم به اردن رفتهاند. براساس طرح «وطن بدیل» شارون، اردن به دلیل داشتن اکثریت جمعیت فلسطینی، فلسطین به حساب میآید چرا که جمعیتش بیشتر فلسطینی است. لذا فلسطینیهای کرانه باختری باید به اردن کوچ کنند و در اردن فلسطین جدید را شکل دهند. یعنی اردن، وطن جدید فلسطینیها شود. در این راستا دو طرح زیربنایی در اردن در حال اجرا است:طرح امان جدید
براساس این طرح پایتخت اردن که شهری کوچک به حساب میآید به دلیل آنکه ظرفیت لازم برای پایتختی چند میلیون فلسطینی جدید را ندارد باید احیا شود لذا طرحی با نام «امان جدید» تهیه شده است که براساس آن یک منطقه وسیع چند هزار هکتاری در جنوب شهر امان کنونی برای ایجاد این پایتخت جدید جایگزاری شده است. این پایتخت جدید دیگر تنها یک شهر نیست بلکه یک منطقه وسیع اقتصادی است که در آن ویژگیهای یک شهر جدید با ظرفیت بالای جمعیتی تدارک دیده شده است. ظرفیت این پایتخت جدید فراتر از جمعیت کنونی است و برای جمعیتی دو تا 3 برابر جمعیت کنونی برنامه ریزی شده است.طرح کانال احیای «بحر المیت»
یکی از طرحهای تشویقی که با هدف راضی نگاه داشتن اردن و ایجاد درآمدی برای آنها و صهیونیستها مورد بررسی قرار گرفته است طرح «احیای بحر المیت» است. دریای مرده یا بحرالمیت که شورترین دریاچه جهان است به دلیل مشکلات آبی در حال خشک شدن است. در حال حاضر قریب یک چهارم این دریاچه خشک شده است. صهیونیست با وعده طرحی به اردنیها آنها را تطمیع کردهاند که با ایجاد کانالی بین دریای مرده و خلیج عقبه، این دریاچه در حال مرگ را نجات خواهند داد و آن را به قطب گردشگری منطقه تبدیل خواهند کرد تا اردنیها را از درآمدی سرشار متمول سازد.شهر نئوم (NEOM)
پس از نخستین سفر منطقه ای دونالد ترامپ در سال 2017- که طی آن به عربستان و سرزمینهای اشغالی سفر کرد و معامله قرن از همانجا بر زبانها افتاد- رژیم سعودی علاوه بر ارائه طرح اقتصادی 2030، طرحی با نام شهر «نئوم» را نیز مطرح کردند. براساس اعلام مقامات سعودی این شهر در منتهی الیه مرزهای جنوب غربی عربستان، در امتداد سواحل دریای سرخ و نزدیک مرزهای اردن قرار است تأسیس شود. سعودیها مدعی شدند این شهر اولین شهر هوشمند غرب آسیا است و قرار است در آن علاوه بر رژیم سعودی، سرمایه گذاران خارجی و منطقهای نیز حضور داشته باشند. سرمایه داخلی این طرح قرار شد با ارائه و فروش 10 درصد سهام شرکت نفت عربستان «آرامکو» در بورسهای غربی تأمین شود و بقیه آن را نیز سرمایه گذاران آمریکایی و اروپایی تأمین کنند. سرمایه گذارانی که بخش اعظم آنها یهودیاند.از همان زمان جمعیت این شهر 1 میلیون نفر برآورد شده است. سؤالی که از آن زمان مطرح است این است که با وجود آنکه کشورهای حاشیه خلیج فارس از کمبود جمعیت رنج میبرند و بخش وسیعی از جمعیت مورد نیاز خود را از کشورهای آسیایی تأمین میکنند، جمعیت 1 میلیونی این شهر از کجا تأمین خواهد شد؟ تنها نقطهای که جمعیتی در آن وجود دارد که میتوانند روی آن حساب کنند فلسطین اشغالی است. بخشی از جمعیت فلسطینی با وعدههای دروغین و درِ باغِ سبزِ سعودیها قرار است به این شهر منتقل شوند.
طرح منطقه گردشگری دریای سرخ
کمی قبل از اعلام طرح شهر «نئوم»، سعودیها از طرحی با عنوان منطقه گردشگری دریای سرخی رونمایی کردند. این طرح در سواحل عربستان با دریای سرخ ، در 50 جزیره نزدیک عربستان اجرا خواهد شد و در آن امکانات مختلف گردشگری ایجاد خواهد شد تا به قطب گردشگری منطقه تبدیل شود. سعودیها مدعی شدهاند با اجرای این طرح- که بزرگترین طرح گردشگری جهان است- 35 هزار شغل جدید ایجاد خواهد شد. سالانه 15 میلیارد دلار تولید ناخالص ملی عربستان را افزایش خواهد داد و تا سال 2035 ،یک میلیون گردشگر را به خود جذب خواهد کرد.
مجموع طرح هایی که در بالا به آن اشاره همگی حکایت از آن دارد که با حمایت آمریکاییها در شرق فلسطین طرحهایی قرار است به وجود آید که همگی نوعی ساز و کار اقتصادی برای ایجاد رونق اقتصادی در مناطق مختلف شرق فلسطین هستند. طرحهایی که برای ایجاد آنها علاوه بر سرمایه به جمعیت نیاز دارد و باید جذب جمعیت در آنها صورت گیرد. در حقیقت این طرح ها همگی برای جذب جمعیت طراحی شدهاند و جمعیتی باید وجود داشته باشد تا این طرح ها اجرایی شوند.
جمعیتی که برای این طرحها تدارک دیده شده همان جمعیت فلسطینیهای داخل فلسطین است تا با انتقال یا نترانسفر آنها به سرزمینهای جدید خیال صهیونیستها را بابت مشکل جمعیت فلسطینی داخل راحت کند.
علاوه بر طرح هایی که در شرق فلسطین در حال اجرا هستند در غرب فلسطین نیز طرحهایی از این قبیل وجود دارند که ماهیت آنها شبیه طرحهای نامبرده است.
اخراج فلسطینیها از فلسطین، پروژه اسکان در صحرای سینا
آمریکاییها در غرب فلسطین نیز در حال ایجاد منطقهای صنعتی برای کشاندن جمعیت فلسطینی نوار غزه به آنجا هستند و از طریق پلی که بین مصر و عربستان میزنند میخواهند این دو منطقه را به یکدیگر متصل کنند تا جمعیت موجود در دو منطقه با هم مرتبط باشند.با تغییر مبنای طرح آمریکا برای فلسطین در دوره ترامپ و انتخاب رویکرد ایجاد «وطن قوم یهود» در کل فلسطین تاریخی، بزرگترین معضل صهیونیستها جمعیت فلسطینیها بود. آنها برای خارج کردن جمعیت فلسطین طرحهایی را در شرق فلسطین طراحی کردهاند که با اجرایی کردن آنها فلسطینیها را از فلسطین خارج کنند. طرح وطن جایگزین شارون با دو رویکرد ساخت پایتخت جدیدی برای اردن و طرح احیای «بحرالمیت» با ایجاد کانالی از خلیج عقبه، طرح شهر نئوم محمد بن سلمان و طرح منطقه گردشگری دریای سرخ همگی از طرحهایی بودند که با مدیریت آمریکاییها در شرق فلسطین اجرایی شدند تا جمعیت فلسطینی منطقه را از داخل و خارج فلسطین بهسمت خود جذب کنند.
در غرب فلسطین نیز اقداماتی در صحرای سینا در همین راستا صورت گرفت تا جمعیت فلسطینی را بهسوی خود جذب کند.
منطقه صنعتی صحرای سینا
از سال 2017 در محافل داخلی مصر طرحی با عنوان منطقه صنعتی سینا مطرح شد. این طرح حکایت از آن داشت که قرار است منطقهای در صحرای سینا نزدیک به نوار غزه بهعنوان منطقه صنعتی بهوجود آید، این منطقه که همواره از وسعت آن سخن گفته شده است منطقهای بزرگ خواهد بود که صنایع مختلفی در آن ایجاد خواهد شد. براساس گفته برخی منابع قرار است این منطقه صنعتی در منطقه موسوم به منطقه «ج» شمال بهعنوان یک منطقه آزاد بهوجود آید و امارات متحده عربی و عربستان با سرمایهگذاری در آن قصد دارند آن را به بزرگترین منطقه آزاد صنعتی در غرب آسیا تبدیل کنند. طبق گفته برخی منابع مصری در این منطقه 8 پروژه بزرگ قرار است اجرا شود که مطالعات 5 پروژه آن تاکنون اتمام یافته است. مجتمع تولید نوشابه در زمینی بهمساحت 500 هزار مترمربع، کارخانه تولید سیلیکات سدیم در زمینی بهمساحت 3هزار مترمربع، مجتمع برش و تولید سنگ در مساحتی 15هکتاری، پروژه خرد کردن و تولید سنگآهک در زمینی بهمساحت 6 هزار مترمربع، پروژه کارخانه تولید آجر، سن و ماشه در مساحتی 6 هزار مترمربعی و پروژه کشاورزی ویژه تولید گیاهان دارویی در زمینی بهمساحت 5 هزار مترمربع از این پروژهها هستند.علاوه بر اینکه قرار است کنار این منطقه صنعتی بزرگ منطقهای مسکونی با آپارتمانهای کوچک برای سکونت کارگران حاضر در این مناطق صنعتی بهوجود آیند تا فقط در ایام کار میزبان کارگران باشند.
هدف از این طرح ایجاد فضایی برای به خارج کشاندن جمعیت نوار غزه است که در حال حاضر بالاترین نرخ بیکاری در جهان را (بالای 50درصد) دارا است.
خالیکردن جمعیت منطقه سینا و رفح در مصر
توطئه بودن اقدام در شمال شبهجزیره سینا برای ایجاد بزرگترین منطقه آزاد غرب آسیا در آن، زمانی روشنتر میشود که بدانیم عبدالفتاح السیسی از زمان روی کار آمدن تاکنون بهبهانه مبارزه با داعش اقدام به خالی کردن جمعیت مصری شمال شبهجزیره سینا کرده است. بسیاری از مناطق شمال سینا بهویژه در منطقه رفح که تحت حاکمیت مصر قرار دارد بهبهانه مبارزه با تکفیریها و سلفیهای موجود در آن از جمعیت خالی شده است. دولت مصر از ساکنان این مناطق خواسته فعلاً این مناطق را خالی کنند و زمانی که سلفیها را دولت از آنجا خارج کرد به محل سکونت خود بازگردند.واگذاری دو جزیره تیران و صنافیر به عربستان
سال 2017 طی سفری که پادشاه عربستان به مصر داشت عبدالفتاح السیسی دو جزیره مصری «تیران» و «صنافیر» را به پادشاه عربستان هدیه کرد. انتقال مالکیت این دو جزیره که از دیرباز بر سر آن اختلاف وجود داشت کاملاً بهنفع رژیم صهیونیستی تمام شد چرا که با انتقال مالکیت آن به عربستان، مالکیت مصر بر تنها بخش قابل کشتیرانی تنگه عقبه را لغو میکرد و آن را به آبهای بینالمللی تبدیل میکرد، ضمن آنکه این مسئله در توافقنامه کمپ دیوید نیز پیشبینی شده بود.پروژه پل اتصال مصر به تیران و صنافیر
اما انتقال این دو جزیره وجه دیگری نیز داشت که چند ماه پس از انتقال آن مشخص شد. رسانههای منطقهای چند ماه پس از انتقال این مالکیت از تلاش مصر برای ایجاد پلی بین صحرای سینا با دو جزیره «تیران» و «صنافیر» خبر دادند. با ایجاد این پل مصر رسماً به عربستان متصل خواهد شد. حال سؤال اینجا است که؛ چهنیازی به اتصال این پل وجود دارد؟پاسخ سؤال اتصال منطقه صنعتی شمال سینا به شهر نئوم است دو منطقهای که قرار است جمعیت فلسطینی را در خود جای دهند. با انتقال مالکیت این دو جزیره و ایجاد پلی بین آنها دو منطقهای که فلسطینیها را میخواهند در آن ساکن کنند به یکدیگر متصل میشوند، در حقیقت جاده امنی که زمانی قرار بود پس از توافقنامه اسلو بین نوار غزه و کرانه باختری بهوجود آید و این دو منطقه را به هم متصل کند این بار با متصل کردن دو منطقه خارج از فلسطین که قرار است فلسطینیان نوار غزه و کرانه باختری را در خود جای دهد ایجاد میشود، این همان طرح ایجاد وطن بدیل یا فلسطین در خارج از فلسطین تاریخی است.
ایجاد حاکمیت موقت فلسطینی در سینا
چندی بعد از اعلام انتقال دو جزیره «تیران» و «صنافیر» و اعلام خبر منطقه صنعتی سینا، در رسانههای مختلف این خبر پیچید که ترامپ بهدنبال ایجاد یک حاکمیت فلسطینی موقت در صحرای سینا است. این خبر بهشدت تشکیلات خودگردان فلسطین را به واکنش واداشت. آنچه موجب خشم تشکیلات خودگردان شده بود، ایجاد این حاکمیت خارج از فلسطین نبود چرا که آنها خود در فروش فلسطین نقش مستقیم داشتهاند و آماده خروج از فلسطیناند، نکته اینجا بود که آنها از این واهمه دارند که این حاکمیت موقت در اختیار آنها نباشد.این طرح آمریکاییها برای آن است که جمعیتی را که به خارج فلسطین منتقل میکنند با یک حاکمیت موقت که هیچ سیطرهای بر زمینهایی که در آن حاضر است، ندارد فلسطینیها را در خارج فلسطین مدیریت کنند و پس از مدتی نیز آنها را به حال خود واگذارند.
هدف نهایی این است که با ایجاد این امکانات و تحت فشار قرار دادن فلسطینیها در داخل فلسطین، جمعیت را از فلسطین خارج کنند و فلسطین را به صهیونیستها تقدیم کنند، این همان چیزی است که از سال 2001 در نقشه راه، طرح جرج تِنِت و توافق مخفی وین در حال پیگیری بود و میخواهند با اجرای آن با باقی گذاشتن کمتر از یک میلیون فلسطینی در کل کرانه باختری، نوار غزه و سرزمینهای 1948 بهصورت نمادین معضل آوارگان و جمعیت فلسطینی را برای همیشه برای صهیونیستها حل کنند.
اقدامات اجراشده پیش از اعلام رسمی طرح
صهیونیستها با کمک آمریکاییها پیش از اعلام رسمی معامله قرن اقداماتی را اجرایی کردهاند که در راستای معامله قرن است. بهگفته برخی تحلیلگران اینها نشان از این دارد که آمریکاییها میخواهند ابتدا معامله قرن را اجرا سپس اعلام کنند.با انتخاب دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا موجی از خوشحالی صهیونیستهای فلسطین اشغالی را در بر گرفت. از همان زمان اعلام کردند فلسطینیها باید کشور فلسطین را به فراموشی بسپارند. معنا و مفهوم این اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی زمانی تبیین شد که «معامله قرن» در رسانهها منتشر شد. ترامپ طرحی برای فلسطین نداشت و این طرح صهیونیستها بود که این بار از زبان ترامپ و با ادبیات او برای همگان بیان میشد. پس از این بود که صهیونیستها برای حرکت در مسیر طرحی که به ترامپ داده بودند گامهایی را تعریف کردند و بههمراه او اقداماتی را اجرایی کردند.
حذف آژانس پناهندگان فلسطینی سازمان ملل «UNRWA»
این آژانس، یک سازمان خدماتدهی به آوارگان فلسطینی است که زیر نظر سازمان ملل سال 1949، یک سال پس از اشغال فلسطین، تأسیس شده است. این سازمان در دو بخش خدمات و کار فعال است؛ بخش اول خدماتی که به فلسطینیان ارائه میدهد خدمات بهداشتی است، این آژانس در تمام اردوگاههای فلسطینی مراکز خدماتی دارد. بخش دیگر خدمات این آژانس، خدمات آموزشی است. این آژانس در تمام اردوگاههای فلسطینی مدرسههایی را تأسیس کرده است که کودکان فلسطینی در این مدارس آموزش میبینند، علاوه بر اینها، آنروا یک شبکه ماهوارهای آموزشی هم دارد که در آن کار آموزش دانشآموزان را انجام میدهد.بخش سوم خدمات این آژانس ارائه خدمات وام و بورسیههای تحصیلی است که عمدتاً به دانشجویان فلسطینی ارائه میشود، علاوه بر اینها این آژانس تلاش میکند موقعیت ایجاد کار را برای آوارگان فلسطینی فراهم کند یا کسانی را که طرحهایی برای اشتغالزایی دارند حمایت میکند. بودجه این آژانس قریب یک میلیارد دلار بوده است که بیشتر این بودجه را ایالات متحده در قالب کمک به این آژانس پرداخت میکرد.
سال 2017، پس از اعلام معامله قرن، آمریکا اعلام کرد دیگر قصد ادامه کمک به «آنروا» را ندارد و کمکهای خود را به این آژانس قطع میکند. آنها سال 2018 این اقدام را اجرایی کردند و کمکهای خود را از 360 میلیون دلار به 60 میلیون دلار کاهش دادند که حدود 30درصد بودجه آنروا است.
این اقدام آمریکا هرچند با بهانههایی همراه بود اما حکایت از یک واقعیت داشت و آن اینکه آمریکاییها با این کار میخواهند «آنروا» را ناکارآمد یا تعطیل کنند. تعطیلی و ناکارآمد شدن «آنروا» بهمعنی عدم حمایت از آوارگان فلسطینی و رها کردن آنها در وضعیت اسفبار اردوگاهها است، یعنی دیگر آوارگان فلسطینی نه امکانات بهداشتی خواهند داشت نه آموزشی خواهند دید و نه اینکه حمایتی از آنها برای ایجاد اشتغال صورت خواهد گرفت. این اقدام آمریکا در راستای حذف مسئله آوارگان فلسطینی و مجبور کردن آنها به رها کردن تابعیت فلسطینیشان صورت گرفت.
یکی از ضررهایی که با تعطیلی «آنروا» به فلسطینیان رسید این بود که مدارس فلسطینی که در قدس تحت اشراف و حمایت «آنروا» قرار داشتند بدون حامی باقی ماندند و از سال 2018 ذیل آموزش و پرورش رژیم صهیونیستی قرار گرفتند، این بدان معنا است که فرزندان فلسطینیها در قدس از این پس باید بهدست صهیونیستها و با متون آنها تربیت شوند.
انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس
پس از تعطیلی دفاتر آنروا دونالد ترامپ قانون انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس را امضا کرد. پیش از این ایالات متحده آمریکا در قدس یک کنسولگری داشت اما سفارتخانه این کشور در تلآویو قرار داشت. قانون انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس از سال 1995 در کنگره آمریکا تصویب شده بود اما رؤسای جمهور آمریکا در دوران ریاست جمهوری خود با تعویق انداختن آن، از اجرای آن طفره میرفتند. دونالد ترامپ پس از 23 سال در دسامبر 2017 قانون اجرای آن را امضا کرد و در روز 14 می 2018 یعنی سالروز اشغال فلسطین که بین فلسطینیها به روز «نکبت» مشهور است عملاً سفارت ایالات متحده آمریکا را به قدس منتقل کرد.ترامپ در یکی از اظهارات خود قدس را بهعنوان پایتخت ابدی اسرائیل معرفی کرد. انتقال سفارتخانه آمریکا به قدس، بهمعنای بهرسمیت شناختن حاکمیت رژیم صهیونیستی بر قدس بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی است که با قطعنامههای بینالمللی و سازمان ملل در تعارض کامل است.
قطع کمکهای مالی تا آغاز مذاکره اجباری
حکومت خودگردان فلسطین که بهدلیل دریافت کمکی معادل 450 میلیون دلار از دولتهای آمریکا، تابع دولتهای ایالات متحده بوده است از سوی آمریکاییها تنبیه شد. دونالد ترامپ 215 میلیون دلار از کمکهای خود به حکومت خودگردان را در سال 2018 کاهش داد. این اقدام آمریکا در حالی انجام شد که حکومت خودگردان با کسری 1.2میلیارد دلاری از بودجه 5میلیاردیاش بود.شرط ترامپ این بود که تا زمان آغاز دوباره مذاکرات ساف با رژیم صهیونیستی این بودجه پرداخت نخواهد شد. اما شاید سؤال این باشد که حکومت خودگردان که خود خواستار مذاکره بوده است چرا برای نشستن پای میز مذاکره از سوی آمریکا تهدید میشود؟ پاسخ این است که در آخرین دور مذاکرات ساف با رژیم صهیونیستی که سال 2014 نافرجام باقی ماند صهیونیستها خواستار خارج کردن پرونده آوارگان، قدس، امنیت و مرزها از مذاکرات بودند و علاوه بر اینها از ساف میخواستند در پایان مذاکرات «یهودیت دولت اسرائیل» را بهرسمیت بشناسند.
یکی دیگر از بهانههای آمریکا این بود که این بودجه در حال رسیدن به فلسطینیان مبارز است. اشاره آمریکاییها به حقوق و مستمریهایی است که حکومت خودگردان به خانوادههای شهدا و اسیران فلسطینی میدهد. صهیونیستها نیز با همین بهانه درآمدهای مالیاتی و گمرکی حکومت خودگردان را که طبق توافقنامه پاریس باید بهطور ماهانه و فصلی به آنها پرداخت کنند بلوکه کردهاند.
در حقیقت آمریکا با این گام، هم مقاومت و هم مذاکره اجباری برای نادیده گرفتن حقوق اصلی فلسطینیها را هدف گرفته است.
تعطیلی دفتر ساف در واشنگتن
پس از قطع بودجه آژانس «آنروا»، واشنتگن برای تحت فشار قرار دادن حکومت خودگردان و مجبور کردن آنها برای نشستن پای میز مذاکرهای که سازشکاران فلسطینی هم به آن میلی نداشتند اعلام کرد دفتر ساف در واشنگتن را تعطیل خواهد کرد. دولت آمریکا 10 سپتامبر 2018 در سالروز امضای اولین توافقنامه سازش بین ساف و رژیم صهیونیستی در سال 1993، تمامی حسابهای بانکی ساف را مسدود کرد و در روز پنجشنبه 10 اکتبر 2018 رسماً دفتر ساف در واشنگتن تعطیل شد.تعطیلی دفتر ساف ــ که تنها نماینده رسمی فلسطین محسوب میشود ــ علاوه بر تلاش آمریکاییها برای تحمیل شرایط مذاکره به ابومازن یک دلیل دیگر هم داشت، ساف تنها نماینده رسمی ملت فلسطین محسوب میشود لذا پیگیری حقوق ملت فلسطین اعم از آوارگان و ساکنان اراضی فلسطینی در فلسطین بهعهده این نهاد بینالمللی است. با تعطیلی دفتر ساف یکی از ابزارهای پیگیری حقوق ملت فلسطین از دست آنها خارج خواهد شد، این نتیجه برآمده از تعطیلی دفتر ساف، با هدف اخراج فلسطینیان از فلسطین و تصویب قانون قومیت کاملاً هماهنگی دارد و آنها را تکمیل میکند.
18 جولای 2018 لایحهای جنجالی در پارلمان (کِنِسِت) رژیم صهیونیستی بهتصویب رسید. این لایحه که «قانون قومیت» نام داشت با 62 رأی موافق، 55 رأی مخالف و 2 رأی ممتنع کاملاً شکننده بهتصویب رسید.
همانگونه که این قانون با اختلافی کوچک بین موافقان و مخالفان بهتصویب رسید، اختلافات فراوانی را نیز رقم زد. چپگرایان و سکولارهای رژیم صهیونیستی معتقد بودند این قانون علیه دموکراسی است و به وجهه این رژیم در جهان صدمه خواهد زد. اما راستگرایان و مذهبیهای افراطی میگفتند این همان آرمانی است که برای آن به فلسطین آمدهاند.
در این قانون فلسطین سرزمین قوم یهود بهرسمیت شناخته میشود که تنها یهودیان ساکن در آن حق تعیین سرنوشت آن را بهعهده دارند و درهای آن بهروی همه یهودیان باز است. دولت اسرائیل از همه یهودیان جهان حمایت خواهد کرد. شهرکسازی یک ارزش قومی است که از آن حمایت میشود و روز اشغال فلسطین عید رسمی آن معرفی شده است.
قانون قومیت به این معنا است که هیچ کسی جز یهودیان نه اجازه سکونت و نه اجازه دخل و تصرف در تصمیمات آن را خواهند داشت، این یعنی آنکه صهیونیستها همه غیریهودیان ساکن در فلسطین را بهرسمیت نمیشناسند و آنها را اخراج خواهند کرد.
نکته قابل توجه این است که این قانون با آنکه با رأیی شکننده و بدون اکثریت بهتصویب رسید اما برای هرگونه تغییر در آن ضرورت رأی مثبت اکثریت پارلمان (کِنِسِت) ذکر شده است.
ارائه قانون الحاق کرانه باختری به پارلمان (کِنِسِت)
یکی از اقدامات صهیونیستها برای اجرای معامله قرن و تأسیس وطن قومی یهود، الحاق کرانه باختری است. حزب متبوع نتانیاهو، لیکود، پس از انتخابات آوریل 2019، لایحه الحاق قضایی شهرکهای کرانه باختری را به پارلمان (کِنِسِت) رژیم صهیونیستی ارائه کرده است. براساس این قانون قرار است شهرکهای یهودینشین کرانه باختری در فاز اول اقدام از حیث قوانین قضایی تحت حاکمیت دادگاههای سرزمینهای 1948 باشند.علاوه بر اینها، در قانون قومیت نیز شهرکسازی یکی از ارزشهای دولت مجعول «اسرائیل» تعریف شده است و این بنیان قانونی ممنوعیت واگذاری شهرکهای صهیونیستی را ایجاد کرده است.
اقداماتی که آمریکاییها و صهیونیستها در راستای معامله قرن انجام دادهاند با طرحهایی که تا کنون در غرب و شرق فلسطین تصویب شدهاند، کاملاً هماهنگی دارند و همگی تکمیلکننده یکدیگرند. این اقدامات قطعاتی از جورچین تأسیس وطن قومی یهود در کل فلسطین تاریخی است که در انتظار دیگر بخشها بهسر میبرد. با نگاهی به این بخشها میتوان بسیاری از دیگر قطعات این جورچین را حدس زد و پیشبینی کرد.
عادی سازی روابط، در مسیری بر خلاف اسلو
در طرح سازشی که عرفات دنبال می کرد قرار بود تشکیل کشور فلسطین در 22 درصد فلسطین تاریخی شرط برقراری روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی باشد اما در طرح ترامپ، برقراری روابط مقدمه حل مسئله فلسطین معرفی می شود.سال 1990، هنگامی که بوش پدر برای کنفرانس صلح مادرید برنامه ریزی میکرد شعار «صلح در برابر زمین» را برنامه این کنفرانس به اصطلاح صلح قرار داد. شعار «صلح در برابر صلح در برابر زمین» مفهومی دو پهلو و دارای ایهام بود. تصور کشورهای عربی این بود که در برابر دریافت زمینهایی که رژیم صهیونیستی آنها را اشغال کرده است، با این رژیم صلح کنند. زمین بگیرند و رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسند.
همین شعار، در جریان مذاکرات مخفی اسلو- که همزمان با برگزاری کنفرانس مادرید، مخفیانه در اسلو نروژ در حال انجام بود- دنبال می شد. تفاوت مذاکرات اسلو با کنفرانس مادرید 1991 در این بود که، در مادرید یک کنفرانس بین المللی برای برقراری صلح بین کشورهای عربی و اسرائیل برگزار شد، اما ماجرای اسلو مختص فلسطین بود. مادرید مقدمه اسلو شد و تقریباً همه آنچه در مادرید چارچوب اصلی کنفرانس بود در اسلو نیز مد نظر قرار گرفت. با این تفاوت که مادرید به هیچ نتیجهای نرسید و سال 1992 رسماً شکست آن را اعلام کردند اما مذاکرات اسلو سپتامبر 1993 به امضای توافقنامه ای بین اسحاق رابین و عرفات منجر شد.
تأسیس کشور فلسطین شرط عادی سازی روابط در توافقنامه اسلو
توافقنامه اسلو، اولین نتیجه روند صلح خاورمیانه بود. صهیونیستها که طی دو دهه قبل از این توافقنامه دو درگیری شدید، یکی در لبنان (1982-1997) و دوم انتفاضه اول در فلسطین را تجربه کرده بودند به دنبال ثبات وضعیت خود بودند. لذا برای آنکه دیگر کشورهای عربی نیز به مرور وارد درگیری با آنها نشوند به سمت فرآیندی حرکت کردند که این ثبات و به اصطلاح خود آنها صلح را برایشان فراهم کند و جنگ دیگری را برای آنها رقم نزند.براساس بندهای توافقنامه اسلو قرار بود مسئله فلسطین مقدمه برقراری صلح کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی شود. مفهوم این بند از اسلو این بود که حل مسئله فلسطین موجب خواهد شد کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی روابط دیپلماتیک برقرار کنند. در حقیقت این بند، شرط کشورهای عربی برای ایجاد روابط عادی با رژیم صهیونیستی بود مبنی بر اینکه اگر صهیونیستها به وعدهها و تعهدات خود در قبال فلسطین عمل کنند و کشور فلسطین تأسیس شود آن گاه کشورهای عربی پس از تشکیل کشور فلسطین روابط دیپلماتیک عادی و رسمی همچون سایر کشورهای جهان با رژیم صهیونیستی خواهند داشت.
شرطی که هیچ گاه محقق نشد
یاسر عرفات از سال 1993 که توافقنامه اسلو را با رژیم صهیونیستی امضا کرد همواره نگاهش به روزی بود که تأسیس رسمی کشور فلسطین را ببیند. او حاضر شد این کشور فلسطین را- که عضو رسمی سازمان ملل و دارای حق رأی در این سازمان است- تنها در 22 درصد از کل خاک فلسطین (یعنی کرانه باختری و نوار غزه) تأسیس کند اما این رؤیای عرفات نه تنها برای خود او هرگز محقق نشد، بلکه برای جانشین او هم به فرجام نرسید. ساف و حکومت خودگردان فلسطین در ادامه مذاکرات سازش شاهد کم شدن بندهای توافقنامه در هر دوره بودند تا جایی که سال 2014 اعلام کردند پرونده های قدس، آوارگان فلسطینی، امنیت و مرزها باید از جریان مذاکرات خارج شوند و معنای این خواسته صهیونیست ها، پایان رؤیاهای سازشکاران فلسطینی بود.ترامپ و طرح معامله قرن
هنگامی که ترامپ به مسند قدرت در آمریکا رسید، در جریان کنفرانس صلح پاریس- که با مدیریت جان کری و اتحادیه اروپا و براساس مبانی «روند صلح خاورمیانه» (Middle East Peace Process) برگزار می شد- در توئیتی اعلام کرد به زودی همه چیز تغییر خواهد کرد. در سوی دیگر ماجرا صهیونیستها با خوشحالی بی حد و حصری جشن گرفتند و گفتند دیگر فلسطینیها باید کشور مستقل فلسطین را فراموش کنند. این مفاهیم برای همگان غریب مینمود تا زمانی که ترامپ طرح خود برای مسئله فلسطین را با عنوان «معامله قرن» توسط داماد یهودی اش، کوشنر، اعلامی کرد.عادی سازی روابط کشورهای عربی مقدمه حل مسئله فلسطین
برخلاف «روند صلح خاورمیانه» که کشورهای عربی همراه آمریکا و اتحادیه اروپا نیز آن را دنبال میکردند و قرار بود در آن حل مسئله فلسطین و تشکیل کشور مستقل فلسطین براساس مرزهای سال 1967 شرط و مقدمه عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی باشد، ترامپ در «معامله قرن» اعلام کرد عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی مقدمه حل مسئله فلسطین است.یعنی در فرآیندی دقیقا مخالف و برعکس فرآیند توافقنامه اسلو عادی سازی روابط، موجب حل مسئله فلسطین خواهد شد. معنای این طرح ترامپ این بود که آنچه طی 3 دهه مذاکره توسط سازشکاران فلسطینی، اروپاییها و کشورهای عربی هم پیمان آمریکا دنبال میشد آب در هاون کوبیدن بوده است و حالا این فرآیند باید معکوس شود.
در حالیکه قرار بود اعراب با گرفتن زمینهای خود با رژیم صهیونیستی صلح کنند و حل مسئله فلسطین موجب ایجاد روابط عربها با صهیونیستها شود حالا این کشورها باید ابتدا روابطی رسمی و عادی را با رژیم صهیونیستی برقرار کنند تا این روابط مقدمهای شود برای آنکه مسئله فلسطین به مرور حل شود. البته با این تفاوت که دیگر زمینی هم در کار نیست.
«معامله قرن» دولت ترامپ به معنای واقعی روند اسلو را معکوس کرده است. کشورهای عربی برخلاف روند اسلو که در آن شرط کرده بودند پس از دریافت زمینهای اشغال شده خود و تأسیس کشور مستقل فلسطین در مرزهای سال 1967، با رژیم صهیونیستی روابط عادی برقرار کنند حالا مجبورند بدون آنکه زمینی دریافت کنند، بدون آنکه کشور فلسطینی وجود خارجی داشته باشد و بدون اینکه چیزی با عنوان مرزهای 1967 به رسمیت شناخته شود با رژیم صهیونیستی روابط دیپلماتیک رسمی برقرار کنند تا شاید به زعم آمریکاییهای یهودی مذاق، مسئله فلسطین حل شود.
اخبار مرتبط
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}